همشهری آنلاین- مهدی باقری: از موضوعات مورد بحث در جامعه که اغلب موردانتقاد است و مبنای مقبولیت یا عدممقبولیت افراد، سیستمهای اجتماعی یا سایر موضوعات قرار میگیرد مسئله «آزادی» است. سؤال قابلطرح در این موضوع این است که آیا مفهوم مشترکی در مقوله آزادی میتواند وجود داشته باشد یا خیر؟ بهعبارت دیگر آیا کسانی که درباره این مسئله به بحث و تبادل نظر میپردازند، به یک مفهوم مشترک میاندیشند یا هر یک مفهوم خاصی از آزادی را تلقی و مطرح میکنند؟ و سؤال دیگر اینکه با چه معیاری میتوان نظری را که تابع معارف حقه الهی است از سایر نظرات تمیز داد؟ در ادامه پاسخ به این سؤالات مهم و مبنایی ارائه خواهد شد.
- بررسی اختلاف فهمهای انسانی، تفکر آزادانه و مقوله امربهمعروف در برداشتهای علامه طباطبایی از آیات قرآن
- حجتالاسلام مروی: تشیع مدیون قیام علمی حضرت رضا (ع) است
تقدم احساس آزادی بر ادراک آزادی
از آنجاکه مفهوم آزادی پس از پیدایش احساس اسارت و آزادی در ذهن شکل میگیرد طبیعی است که احساس آدمی از آزادی بر ادراک از آزادی تقدم دارد. این احساس خود از ثمرات انتخاب هدف و سیر بهسوی هدف است. انسان در اصل محبتورزی و عشقورزی، فاقد آزادی مطلق است و قادر نیست خود را از بند معبود و محبوب و مقصود رها کند. همه انسانها برای خود غایت و مقصودی دارند. دایره انتخاب آدمی محدود به مسیر لقاء محبوب و انتخاب مقصود است.
هر انسانی برای خود مقصدی انتخاب کرده و بهسوی آن حرکت میکند. در مسیرحرکت بهسوی مقصود، گرایشها و احساساتی متناسب با مقصود در انسان شکل میگیرد؛ بهعبارت دیگر میل و نفرت، جاذبه و دافعه و خوف و طمع انسان متناسب با مقصدی که انتخاب کرده است شکل میگیرد. انسان نسبت به پدیدهها و اموری که او را در رسیدن به محبوب و مقصود همراهی میکنند، احساس میل، محبت و گرایش پیدا میکند و نسبت به اموری که مانع رسیدن به محبوب هستند ـ به نسبتی که او را از رسیدن به هدف دور میکنند ـ گرایش و احساس نفرت و گریز مییابد.
تناسب احساس با محبوب
بنابراین احساس انسان نسبت به جهان، متناسب با محبوب و معبود شکل میگیرد و جهان متناسب با سیر بهسوی مقصد و معبود احساس و ادراک میشود. بهدنبال شکلگیری نظام احساسات، نظام حساسیتها و تمایلات، احساسهایی ازجمله احساس زیبایی و زشتی، احساس لذت و اَلم و احساس آزادی و اسارت در آدمی شکل میگیرد؛ بهعبارت دیگر انسان متناسب با هدف و در مسیر آن، جمال و زشتی جهان را درک میکند؛ برای مثال یک انسان عارف و عاشق خداوند متعال، همه جهان را آیینه جمال و جلال حق میبیند؛ او سختیهای عالم را تازیانههای سلوک راه معشوق و محبوب میداند. از سوی دیگر انسان دل سپرده دنیا، سختیها و آنچه را که مانع رسیدن به لذتهای مادی است، عوامل زشت و غیرمطلوب جهان برمیشمرد و معتقد است این عوامل چهره عالم را کریه و ناپسند میکند.
بروز انتخاب در احساس
یکی از احساساتی که در روح انسان شکل میگیرد احساس زشتی و زیبایی است که البته خود انسان نیز در ایجاد این احساس سهم دارد. انتخاب انسان در احساس او بروز و ظهور مییابد؛ اگرچه انتخاب، تنها عامل مؤثر در پیدایش احساس نیست اما یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری احساس نسبت به جهان است.
احساس لذت و ابتهاجی که برای یک عارف بالله حاصل میشود غیراز احساس لذت و ابتهاجی است که برای انسان اهل دنیا پیدا میشود. آنچه عامل ابتهاج اهل دنیاست هرگز نمیتواند عامل ابتهاج یک عارف باشد و بالعکس؛ این واقعیات عینی تردیدناپذیرند. نکته مهم در تحلیل این واقعیتها این است که آیا آنها به قانونمندی انسانهای مختلف بازمیگردند یا اینکه اختیار انسان نیز در پیدایش نحوه ادراک از لذت یا رنج سهیم است؟ اگر انتخاب آنها نیز مؤثر است، مکانیسم آن چیست؟ بهعبارت دیگر اختیار با چه مکانیسمی به ادراک لذت و رنج منتهی میشود؟
احساس دردمندی یک عارف با احساس دردمندی و ضیق و تنگنای انسان دلداده دنیا متفاوت است. عارف الهی همه تعلقات خود به دنیا را درد و رنج و اسارت میداند و یک انسان دلداده دنیا نیز محرومیت از لذتهای مادی را درد و رنج برمیشمرد. درد عارف محرومیت از قرب و همجواری با حضرت حق است و درد انسان دل سپرده به دنیا، محرومیت از لذتها و تمتعات مادی است.
تفاوت عوامل آزادی و اسارت از نگاه مؤمن و کافر
یکی از احساسهایی که با پیدایش نظام حساسیتها و انگیزهها در انسان شکل میگیرد، احساس آزادی و اسارت است. انسانی که دنیا را انتخاب کرده است بهطور طبیعی در شرایطی که دستیابی به تمتعات مادی برای او فراهم باشد احساس آزادی میکند. اگر شرایط پیشروی انسان اعم از شرایط طبیعی، زیستمحیطی و اجتماعی مانع راه او باشند، در چنین شرایطی احساس اسارت و گرفتاری میکند. بهطور طبیعی تلقی از اسارت و آزادی در روح یک انسان دلسپرده به دنیا، متناسب با هدف او شکل میگیرد.
چنانچه یک عارفبالله نیز آنچه را که مانع قرب اوست، عامل اسارت و آنچه را که موجب قرب است عامل رهایی بخش و آزادی آفرین میداند؛ بنابراین اسارتها و قید و بندهایی که یک انسان عارف برای خود تصویر میکند کاملاً با قید و بندهایی که یک انسان دنیاپرست برای خود احساس میکند متفاوت است.
ادبیات دینی مملو از تعابیری است که حکایت از این مطلب دارد؛ برای مثال در دعای شریف کمیل آمده است: «الهی قعدت فی اغلالی و حبسنی عن نفعی بعد آمالی»؛ این کدام غُل و زنجیر است که حضرت از او شکایت میکنند؟ آرزوهای دراز چه هستند و انسان را از چه منفعتی بازمیدارند و او را در چه حصاری گرفتار میکنند؟ چنین ادبیاتی هرگز در دنیای مادی خریدار و مفهوم ندارد.
یا در جای دیگر با کمال ابتهال و تضرع از خدا آزادی از عذاب جهنم را طلب میکنند؛ این چه گرفتاریای است که یک مؤمن بر سر راه خود احساس میکند؟ احساسی که هرگز برای یک انسان غیرمؤمن پیدا نمیشود. این احساس متناسب با مقصد و معبودی که مؤمن برای خود انتخاب کرده است در روح او شکل میگیرد؛ بنابراین آنچه مؤمن از آن احساس اسارت میکند، با آنچه یک کافر از آن احساس اسارت میکند متفاوت است و بالعکس.
حتی احساس انسان از آزادی و اسارت، متناسب با درجات ایمان متفاوت میشود؛ بنابراین احساس یکسان و یکنواخت و یکگونه از آزادی و اسارت در انسانها وجود ندارد. طبیعی است وقتی احساس انسانها نسبت به آزادی و اسارت متفاوت بود، عوامل ایجاد آزادی و اسارت نیز متفاوت خواهد بود؛ بهعبارت دیگر سلسلهای از عوامل که در یک مبنا عوامل اسارت هستند در مبنای دیگری عوامل آزادی و رهایی انسان محسوب میشوند؛ این تفاوت به تلقی انسان از قید و بند و مقصدی که انتخاب کرده وابسته است؛ به تعبیر دیگر مقصد و هدف انسان، مفهوم آزادی و اسارت را در ذهن و احساس نسبت به آزادی و اسارت را در روح او تحتتأثیر قرار میدهد.
انتخاب و هدف آدمی، از این طریق و به این شکل، در احساس او نسبت به آزادی و نیز در اندیشههای آزادیخواهانه تبلور و ظهور مییابد؛ بنابراین روشن است که اگر چه همه سخن از آزادی به زبان میرانند اما زمانی تلقی از آزادی مطلوب منظور نظر انسانها به هم نزدیک میشود که اهداف آنها به هم نزدیک شود. انسانهایی که در مسیر یک هدف قدم برمیدارند، به میزانی که حرکت منسجم و هماهنگ دارند، ادراک و احساسشان از آزادی یکگونه است و عوامل آزادی و اسارت را هماهنگ و متناسب با یکدیگر تحلیل میکنند.
نظر شما